عــــاشـقـانـه های من
تقدیم دل پاک بانوی رویاها
و تو عمق رویای منی درست همانجا که باقیه دوستیهایم خاک می خورد تو را بر تن می کنم آینه راست می گوید تو بی شک زیباترین تصویر منی
جایــے בر ایــלּ ڪرـہ ے פֿـاڪے . . هـوایـتـــ ! بـویـت ! بـراے زنבـہ مانـבنـҐ ڪافـــے ωـتـــ
گـــاهـــی میـــانِ نـــوشتـــه هـــــایـــم گُـــم میشـــــــــوم
ایטּ روزها،
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم، . میـــــــ ـان دِلتَنگــــــی هایَــــــم باشــ ـــــــ تا فَراموشَـــ ـــت نَکُــــــنَم… قول כاכـہ اَم… هنوز هҐ وقتے باراטּ میبارב....
به یاבتҐ تا روزے ڪه تابوتҐ همچوטּ قایقے رواטּ باز هҐ ڪـہ رفتے و تنهایے مטּ سر بـہ ؋لڪ ڪشیבـہ است باز هҐ ڪـہ غصـہ בارҐ בر قلب تاریڪҐ از نبوב تو
تو رفته ایـ ومטּ عاشقانه هایـ بیـ تو بوכنم را כر כنیاییـ میگویم ڪه اوج همכرכیِ مرכمانش یڪ « L I K E » است ... ! با آمـבنت، هیچ تختـہ ωـیاهی، בیگر ωـیاـہ نبوב ... سال نو میشوב ""بی من عیدت مبارک بانو"
میدونی چرا ستاره ها به هم چشمک میزنن خـــــیلی دوســـــت دارم عــــــــزیزبانو
تو نمی دانی وقتی چِشمانَتـــ غَمگینَند وَقتی صِدایتــ آهنگ همیشگی اَش رآ نـَدارَد گاه که غمـِ عالمـ در دِلَت جای میگیـرد اَز همه ی دُنیـا گرفته اَستــ چه دردی می کِشَمـ .. می خواهَمـ یِکبآره تَمآمـِ هستی رآ به آتَش بِکشَمـ تَمامـِ دُنیـا رآ بَر هَم ریزَمـ!!! تو چه می دانی چه دردی دارَد غَمـِ چِشمانَتــ رآ دیدَن نمی خواهمـ ..نمی خواهَمـ دنیاییرآ که همه هستی مَن دَر آن یِکــ لحظه آرامِش نَدارَد... روزی که گُلِ خَنده روی لَبانَت بِشکُفـد بِهتَریـن و شیرین تَرین لحظه زندگی مَن اَستــ عِشقِ مَن ، مَن هَمه اَمـ رآ بآ تو می خواهَم زندگی بدونِ تو وَ لَبخَندتــ بَرایَمـ پوچ اَستــ این لَحظآتــِ خوشبختی رآ اَز مَن مَگیــر که تَمآمـِ مَن به تو وابسته اَستــ وَ تَنهآ تو دَلیلِ بودَنمـ هستی
چقَـבر پــَـر می ڪِشَـב دلـَـ♥ــمـ
بـ.د.هـ.کـ.ا.ر.ی. . . !
دنــیـــا ادامــــه لــبـخـنـد تــــوســت ..
دلــَم میخـواهد جـا خـوش کنــَم در دنـج تریــن جای ِ کافــه ای سیــگار پشـت ِ سیـگار دود کنـَم و کـَکـَم هم از رفتـنَش نگــَزد ... بعــدش یـِک فنجــان قهــوه ِ تلــخ ِ تلــخ سفـآرش بدهَم و با تلــخی ِ وجــودم سـَر بکـِشَم ... بعــدَش کـه تلخــی تمــام ِ وجـودم را گرفـت , اشــک هایـَم را پـآک کنــم و آن لبخنــد ِ تظاهـُر آمیز را بزنــم و کافــه را تــَرک کنــَم .
دوســـت داشتنت بوي ِ بــــــاران مي دهد
برای بعضی دردها نه میتوان گریه كرد بآפֿـتَمـ تآ בِلـפֿـوشِتــ ڪـُـــــنَمــ! " هــیــــچــ ڪـَـــــســ شَبیـــہ פَـرفہآیَشــ نیس "
بَـعـضـی وقـت هـا سُکـ...ــوُت مـیِـکُـنـیـ ...
یه وقــــتایی که دلتـــــــــــــ گـرفته ؛ بُغـــــــــــــض داری ، آروم نـیستـــــــــــی ! دِلتـــــــــــــ بـــراش تـنگــــــــــــــ شده .... حـوصله ی هـیـچـکســــــــــــــو نـداری ! به یــاد لحظه ای بیفتــــــــــــــ کـه : اون هــمه ی بی قـراری هــای تـو رو دیـــد؛ امـــــــــــــا .... چـشمـاشـو بستـــــــــــ و رفــتـــــــــــ ... !!! اين روزا عادت همه رفتن و دل شكستنه درد تموم عاشقا پاي كسي نشستنه اين روزا مشق بچه ها يه صفحه آشفتگيه گرداي رو آينه ها فقط غم زندگيه اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه مشكل بي ستاره هايه كم ستاره چيدنه اين روزا كار گلدونا از شبنمي تر شدنه آرزوي شقايقا يه شب كبوتر شدنه اين روزا آسمونمون پر از شكسته باليه جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه اين روزا كار آدمادلهاي پاك را بردنه بعدش اونو گرفتنو به ديگري سپردنه اين روزا كار آدما تو انتظار گذاشتنه ساده ترين بهانشون از هم خبر نداشتنه اين روزا سهم عاشقا عصه و بي وفاييه جرم تمومشون فقط لذت آشناييه اين روزا توي هر قفس يكي دو تا قناريه شبها غم قناريا تو خواب خونه جاريه اين روزا چشماي همه غرق نياز شبنمه رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه اين روزا ورد بچه ها بازي چرخ و فكه قلبعاي مثل دريامون پر از خراش و تركه اين روزا عادت گل ها مرگ و بهونه كردنه كار چشماي آدم ها دل را ديوونه كردنه اين روزا كار رؤيامون از پونه خونه ساختنه نشونه پروانگي زندگي ها را باختنه اين روزا تنها چارمون شايد پرنده مردنه رو بام پاك آسمون ستاره را شمردنه اين روزا آدما ديگه تو قلب هم جا ندارند مردم ديگه تو دلهاشون يه قطره دريا ندارند اين روزا فرش كوچه ها تو حسرت يه عابره هرجا يكي منتظر ورود يه مسافره اين روزا هيچ مسافري بر نمي گرده به خونه چشاي خسته تا ابد به در بسته مي مونه اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه خلاصه حرف همه پر زدن و نموندنه اين روزا درد آدم فقط غم بي كسيه زندگيشون حاصلي از حسرت و دلواپسيه اين روزا خوش بختي ما پشت مه نبودنه كار تموم شاعرا فقط غزل سرودنه اين روزا درد آدما داشتن چتر تو بارونه چشماي خيس ابريشون همپاي رود كارونه اين روزا دوستا هم ديگه با هم صداقت ندارند يه وقتا توي زندگي همديگر و جا مي ذارند جنس دلاي آدما اين روزا سخت و سنگينه فقط توي نقاشي ها دنيا قشنگ و رنگينه اين روزا جرم عاشقي شهر دل و فروختنه چاره فقط نشستن و به پاي چشمي سوختنه اسم گلا رو اين روزا ديگه كسي نمي دونه اما تو تا دلت بخواد اينجا غريب فراوونه اين روزا فرصت دلا براي عاشقي كمه زخماي بي ستاره ها تشنه ياس مرهمه اين روزا اشكمون فقط چاره بي قراريه تنها پناه آدما عكساي يادگاريه اين روزا فصل غربت عشق و بيداي مجنونه بغضاي كال باغچه منتظر يه بارونه اين روزا دوستاي خوبم همديگر رو گم مي كنند دلاي پاك و ساده را فداي مردم مي كنند اين روزا آدما كمند پشت نقاب پنجره كمتر مي بيني كسي رو كه تا ابد منتظره مردم ما به همديگه فقط زود عادت مي كنند حقا كه بي وفايي رو خوب هم رعايت مي كنند درسته كه ايجا همه پاييزا را دوست ندارند پاييز كه از راه مي رسه پا روي برگاش مي زارند اما شايد تو زندگي يه بغض خيس و كال دارند چند تا غم و يه غصه و ارزوي محال دارند اين روزا بايد هممون براي هم سايه باشيم شبا يه كم دلواپس كودك همسايه باشيم اون وقت دوباره آدم ها دستاشون را پل مي كنند درداي ارغواني را با هم تحمل مي كنند اگه به هم كمك كنيم زندگي ديدني ميشه بر سر پيمان مي مونند دوستاي خوب تا هميشه اما نه فكر كه مي كنم اين كار يه كار ساده نيست انگار براي گل شدن هنوز هوا آماده نيست زندگی دیگه واقعا داره دشوار میشه هرچی به خودم میگم سخت نگیر عرصه بهم تنگتر میشه ولی چاره چیه بایدتحمل کردولی میشه؟ هیچ وقت دل کسیو نشکنم حتی اگه دلمو شکست هیچ وقت به کسی ظلم نکنم حتی اگه بهم ظلم کرد هیچ وقت از کسی انتظار نداشته باشم حتی اگه بزرگترین کارهارو براش انجام دادم هیچ وقت به کسی دل ندم حتی اگه اون بهم دل داد همیشه برای همه آرزوی خوشبختی کنم حتی اگه باعث بدبختیم شدن همیشه همه رو دوست داشته باشم حتی اگه دوسم نداشتند و خیلی همیشه ها و هیچ وقت های دیگه که شاید از اینا مهمترو سخت تر باشند ولی ولی ولی نمیدونم چرا اینقدر از زندگی ناامید شدم چرا اینقدر احساس دلتنگی و تنهایی میکنم و چرا اینقدر زندگی برام دشوار شده هر بار اشتباهی میکنم خودم رو مقصر میدونم ولی شاید بعدا همون اشتباهو تکرار کنم چرا تکرار میکنم رو نمیدونم ولی خوب میدونم که نمیتونم تکرار نکنم گاهی اونقدر از زندگی خسته میشم که دلم میخواد هرگز به دنیا نمیومدم ولی چه فایده من به دنیا اومدم دنیایی پر از پلیدی پر از زشتی پر از نامردی پر از خیانت و دروغ و دورویی پر از گناهای به ظهر کوچکو در واقع بزرگ که یکیش میتونه یکیو بکشه یا یه زندگیو نابود کنه ولی هیچ کس متوجه نیست گناهی که میکنه ممکنه چه مشکلاتیو ایجاد کنه اگه همه اینو میفهمیدن هیچ کی گناه نمیکرد کاش میشد کاش میشد گناه از بین میرفت شیطان به کلی نابود میشد و ذات پاک آدمیت نمودار میشد ولی چه حیف تقدیر این دنیا با زشتی گره خورده کاش کاش کاش این زندگی تموم میشد زندگیی پر از تلخی که شیرینی درش دیده نمیشه ولی تمومی نداره نمیدونم چی بگم اینا فقط یه درد دل کوچیک از غمای بزرگ دل من بود شاید غمای دل من برای بعضی خیلی بی ارزش و کوچیک باشه ولی برای من از هرچیزی سخت تر و بزرگ ترن خدایا کمکم کن همین....
دیشب را تا صبح بدنبالت گشتم
تــو نفـس میڪشـے و مـלּ …
از هــماלּ نفـس هایتـــ ،،، نفـس میڪشҐ آراҐ مــے شوҐ !
تـو بــاش !!!
نمیــــــــدانــــــــم چـــــــــــرا
شـــــایـــد دنبـــــــالِ گمشـــــده ای میگـــــــــردم
کـــه بـــــود , یـــا شــــایــد هـــم
فقــط یــه خیــــــــالـــی بیــــش نبــــــــود
כلҐ اصرار כارכ
؋ریاכ بزنכ
اما...
مטּ جلوے כهانش را مے گیرم،
وقتے مے כانҐ ڪسے تمایلے بـہ شنیכטּ صכایش نכارכ!
ایטּ روزها مטּ ...
خכاے سڪوت شכـہ اҐ
خفقاטּ گرفتـہ اҐ تا آرامش اهالے כنیا،
خط خطے نشوכ!
سڪوتے مے ڪنҐ بـہ بلنכے ؋ریاכ ...
؋ریاכے ڪـہ ؋قط و ؋قط خכا آگاـہ باشכ
از راز כلҐ
از ایטּ روزهاے تنهایے و כورے و ...!
حسرت ، ڪـہ כر ایטּ هجــــــــــوҐ تاریڪے
صכاے כل هҐ بـہ جایے نمے رسכ!
یا از عاشقی دلتنگتر!
فقط میدانم
در آغوشِ منی، بی آنکه باشی
و رفتهای بی آنکه نباشی…!
تا بــــه یاد داشـــ ـــته باشَمَـــــت…
تا بویَـــ ــــت را حِــس کُنَـــــــم…
تا بِــــــ ـدانَــــم که هَستـ ـــــی…
تَـــــــ ـمامِ دُنیـــ ــــام قَلبَــــمه…
دنیـــ ــــام باشــــ ـــه واسه تــ ـــــــو…
تا بِدانــــ ـــی میانِ ثانیــــ ـــه هایِ دِلتَنگیـــــهامـــ تــــــو وجــــــ ــــود داریــــ ـــ….
فَــقَط تـــ ــــو
گاهـــے
هَر اَز گاهـــے
؋انـــوس یاכَت را
میاטּ ایـטּ ڪوچـہ ها بـے چراغ و بـے چلچلـه، روشَـטּ ڪنَҐ
خیالـت راحـَــت! مَـטּ هَماטּ منـــَــم؛
هَنوز هَҐ כَر ایטּ شَبهاے بـے خواب و بـے خاطـــِرـہ
میاטּ ایטּ ڪوچــہ هاے تاریڪ پَرســہ میزَنـَҐ
اَما بــہ هیچ سِتارهے כیگـَرے سَلاҐ نَخواهــَـҐ ڪَرכ…
خیالَت راحَت !
تنҐ رابـہ قطرات باراטּ میسپارم..
میگوینב باراטּ رساناست....
پس باید شایב בستهاے مטּ را بـہ בستهاے توبرسانב!!!!
بر בوش مرבҐ باشב و آهسته زیر لب بگویی:
یاבش بخیر...
בوستҐ בاشت...!
باز هҐ ڪـہ نیستے و اشڪهایҐ سیل ماننב مرا بـہ زیر ڪشیבـہ است
باز هҐ ڪـہ سوختے و باز براے شمع شבטּ پشیماטּ شבـہ اҐ
باز هҐ ڪـہ یاבت امانҐ را بریבـہ است
باز هҐ ڪـہ نمیشنوҐ صבاے בلنشینت را בر خانـہ سوت و ڪورҐ
باز هҐ ڪـہ گҐ شבے בر خاطرـہ ها وچشمҐ از בیבטּ عڪس تو سیر نمیشوב
سالهاست ڪـہ رفتے ولے هر روز اینها را تڪرار میڪنمҐ
شایב بشنوے ،بفهمی،احساس ڪنے
בر واقعیت نـہ ولے انتظار امבنت בر خوابҐ را ڪـہ میتوانҐ בاشتـہ باشҐ
باز هҐ ڪـہ بغض و بعב ..............مثل همیشـہ
دوووستت دارم
دووووستت دارم
دوووووستت دارم
دوووووووستت دارم
دوووووووووستت دارم
دووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووووووووووووستت دارم
دوووووووووووووووستت دارم
دووووووووووووستت دارم
دوووووووووستت دارم
دوووووستت دارم
دووووستت دارم
دوووستت دارم
دووستت دارم
دوستت دارم
وقتے نور בر בست مے گرفتے و روشنایے בانش را منتشر میڪرבے .
פֿـوב را ωـوختے و ما را ωـاختی.
از لوح ڪلاس تا لوح وجوב،
روسپیـבے ماלּ را از تو בاریم.
روزت مبــــــــــــــــــــــــارڪ ؛ معلـҐ عزیزҐ
ڪنار ایטּ سفرـہ بی\"نون\"
میسوزҐ چوטּ ڪنבـہ פֿـیس!
تو نیستے
و בوב براے چشҐ هایҐ مرثیـہ میخوانב
مجال نבارنב چشҐ هایҐ براے تحویل باز شونב ...
\"\"بے مטּ عیבت مبارڪ بانو\"
میخوان به ما بفمونن تو سکوت و فاصلههم میشه گفت
دوست دارم
♥ بـﮧ هــَـ♥ــوآی تـُـو
اِنگـــآر تَمـآمـِ پـَرَنـבه ـهآی جَهـآטּ בر قـَلبــَمـ
♥ آشیــ♥ـآنـِـﮧ ڪَرבه اَنـב
نـه قهـــوه ام شکــر
نــه اینکــه نــخواهـم
حـــوصله اش را نــداشتــم
یعنـــی مــی دانـــی..
امـــروز نــبـودم
نــه!
امـــروز اصــلا نـبـــودم
نـ.یـ.سـ.تـ.مـ..
امـــروز آفتــاب بـــود..بهــــار بــــود...
راحـــت بگویــمــت
امـــروز تــــو بایـــد مــی بـــودی
همـــه ی روزهـا بـه کنــار
تــو امــروز را عجیــب بـه مــــــن
وبه چشمهای منتظرم
کــه تــــا آخــــریــــن لـــبــخـنـد مــــن کـــش مــــی آیــــد ؛
تـــو لــب بـــــرمــیــچــیـنــــی
و مـــن ..
جـــایی مـــیـــان آســـمـــان و زمـــیـــن ..
مـعـلق می شــــوم ..
همــآن قدر بي مقدمــه
همـــآن قدر بي دغدغــه
فــــــــــقـــــــــــــ ط
يادت باشد مثل ِ بــــــــاران
مـــَرا بـــي واسطه
دوســـت داشته باشـــي
و نه میتوان فریاد زد
برای بعضی درد ها فقط میتوان نگاه كرد و در سكوت شكست
گاهی ...
" سکوت " علامت رضایت نیست
شـاید کسی دارد خفه می شود ؛
پـشت سنگینی یـک درد ...
ســَرَت شــُـلوغ اَسـت!!
بَُشــــ‗__‗ــــقاب ها را نِِمی شـــ‗__‗ــــکَنَم
شیــــ‗__‗ــــشه ها را نِمــــ‗__‗ــــی شکَنَـ_ـم
غــــ‗__‗ـــرورَم را نِمـ_ـی شکَــــ‗__‗ــــنَم
دِلَــــ‗__‗ـــت را نِمـ_ـی شکَـــ‗__‗ــــنَم
دَر این دِلتَنــــ‗__‗ــــگی ها زورَم به تَنــــ‗__‗ــــها چیزی که میـــ‗__‗ــــرِسَد ،
این بُغضِ لَعنَتـــ‗__‗ـــی استــــــ ...
چـُون آنـقَـدر رَنـجـیـده ایـ کِـ نِـمـی خـوآهـی حـَرفـی بِـزَنـی
بـَـعـضـ وَقـت هـا سُکـــوُت مـیـکُـنـ ...
چُــــون واقـِـعـَا حـَرفـن واســِـه گُـفـتَـن نَــداری
گـآه سُـکــوُت یــه اِعــتِراضِـــهـ
گـــآهــی هـَــمــ بـِـ اِنــتـِـظـــآر
اَمـا بـیـشـتَـر سُکـُوت واسـهـ ایـنــه کِـهـ ...
هـیـچ کَلَمِــ ای نِـمـی تـوُنـِـهـ غَـمی رُو کِــه تُـو دَر وُجـودت دآری تــُـوصـیـف کـُـنـِــهـ.
ســــــــرت را بگیر بـــــالا ..!
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش.
حواست باشد ؛ دل شکسته، گوشه هایش تیز است..
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی ،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود…
صبور باش و ساکت.
بغضت را پنهان کن،
رنجت را پنهان تر....!
تو زندگیم چند تا چیز رو همیشه با خودم تکرار کردم
لابه لای تمام خاطرات گذشته...
تمام خوبهایم را ورق زدم...
لحظه به لحظه اش را...
رد پایت همه جا جاریست...
اما...
دوباره تکرار داستان همیشگی
نبود تو و انتظار من...!!!
امروز را هم دوباره دنبالت می گردم......مثل همه روزهای نبودت!!!
امروز هم سراغت را از تمام برگ ها می گیرم...!
شاید برگی را از قلم انداخته باشم!
[-Design-] |