عــــاشـقـانـه های من
تقدیم دل پاک بانوی رویاها
بازهم مثل همیشه پرشده ام از حرفهای ناگفته..... حرفهایی که نه وزن دارند.... نه ریتم... و نه هیچ آهنگی.... اما خوب گوش کن.... نفس دارند.... این حرفها از نبودن تو آمده اند.... مهم نیست این نوشته های درهم و برهم مرا بخوانی یا نه.... من برای دل خسته ام مینویسم..... میخواهی بخوان.... میخواهی نخوان..... فقط خواهشم این است که اگر خواندی عاشقانه هایم را پیش کسی بازگو مکن.... من اینها را برای تو سروده ام نه برای دیگران..... ببخش.... ببخش اگر نوشته هایم بوی غرور گرفته اند.... آخر... مدتی است دلگیرم.... نه ازتو... از دلم.... که چه صبورانه نبودنت را تحمل میکند... بدون هیچ شکوه ای.... میدانی.... دیگر ازاین ماضی و مضارع ها خسته ام.... دلم برای حال ساده ی بودنت تنگ است.....و باز هم طبق عادت همیشه می آیم و می نویسم و طی میکنم این عشق یکطرفه را.... بدون این که توقع برداشتن یک گام از سوی تو را داشته باشم.... 144ساعت شد... نبودنت را میگویم.... حالا144ساعت است که نیستی و من به عشق این90دقیقه تمام این144ساعت را انتظار میکشم... می آیی و 90دقیقه شروع میشود.... حالا منم و تو و او ....... 90دقیقه باتو اما .... بدون تو.... مخاطب تو او.... مخاطب من.... نگاه تو به اوست و نگاه من هرلحظه به عقربه های ساعت..... چه سخت روحم را میخراشد این تیک تاک لعنتی...... 90دقیقه تمام شد.... حالا ازهم جدا میشویم.... ازهم دور میشویم تا هردو به یک احساس برسیم.... تو به فراغت و من.... به فراقت.... یک حرف تفاوت که مهم نیست.... هست؟
[-Design-] |